محل تبلیغات شما

چون مادر کنترل گر داشتم 

نقشه عشق

رسول به من آون حس پذیرفته شدن رو داد که همینطوری قبولت دارم، ولی از پدر و مادرم همیشه دنبال تاییدشون بودم، رسول گفت میخوای بری کار قبولت دارم نری قبولت دارم، درس بخونی و. 

سر این یکی از دلایل پناه بردنم بهش همین بود، آون حس برگشتن بهش و تند جواب دادن بهش رو نداشتم، اولش برامم چندان اسون نبود که چرا این آدم فضولی نمیکنه و بازخواستم نمیکنه که تایید شم یا رد شم، الان میبینم چون کنترل گر نبوده ولی قبول دارم که کم حرفم هست. 

هر فردی بین سن 5 تا 8 سال نقشه عشقش رو میکشه که تو بزرگسالی از چه کسایی خوشش بیاد چه جالب. 

فردیکه مثل خودم از بیرون میاد، مثلا مامانم میگه چیکار میکردی؟ 

تا قبل از پرسیدن این سوال تو ذهنم این بود که بهش توضیح میدم خودم که بهم افتخار کنه ولی تا این سوال پرسیده میشه، ناخودآگاه گارد میگیرم که هنوز کنترلم میکنند یا هرکس دیگه و گارد میگیرم و چیزی جواب نمیدم 

اینا توی بزرگسالی واکنش من به کنترل گری توی کودکیمه 

سر این از بازخواست رسول توسط خانوادش متنفرم یا سرک کشیدن مجتبی یا. 

چون نسبت به کنترل خیلی حساسم 

فردیکه برهه ای از زندگیش یادش نمیاد مثلا میگه سن کودکیم یادم نیس، معلومه آون برهه خیلی بهش فشار اومده که احساس بد ناشی از آون تجربه رو تبدیل به فراموشی کرده ولی اگر یادت بیاد هرچند منفی خیلی خوبه یعنی دنبال حل شدنی و حل میشه  

چه خوبه تو بچه با مامانم هم نظرم

کمرم درد میکنه با زانوهام

همیشه از افراد بزرگسال که سوال فضولی میپرسیدن بدم میومد چرا؟

بهش ,ولی ,رو ,کنترل ,آون ,سوال ,آون حس ,به کنترل ,گارد میگیرم ,این سوال ,قبولت دارم،

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مدیون شهدا وبلاگ روانشناسی ناحیه یک ری رَدِ بالِ‌ دُرناها در باد ...