محل تبلیغات شما

به تو چه؟!



نه به بچه نه به بچه نه به بچه

از عدم مادر شدن و نازایی هی میترسونن، راستش میترسیدمم که سن بعدا 10 سال بعد بالاست و طبق تنبلی تخمدان و بچه اوردن سخت و نشدنی بشه ولی تهش بشه آقا جان، بچه پرورشگاه با کلیه عقبه اش هم خوبه اگر روزی دلم لک زد برای بچه، بچه پرورشگاهی عالیه، تازه سالمه هی دغدغه بیماری دوران بارداری نداری هی با زانو درد بچه به بغل اووووو 

بسه این افکار بچه داری، من فقط برای خودم مینویسم و نظر میدم نه برای بقیه

چون اینجا پیج منه و هرچی بخوام مینویسم هر چی تو ذهنم بیاد غلط و درست

نه به بچه 

نه به بچه

حس مادری هم عالیه، ولی آدم ها از خیلی چیزها محروم میشن، حالا حس مادری با تو شکم نباشه طوری نیس

فنر هم زن بگیره برای بچه، جدی بهش وکالت میدم چون اونم حقشه من از حق کسی نمیگذرم اگر جدا افسرده میشه و فلان و بهمان با همه وجودم براش زن میخوام، نه سر بعد اسلامیش یا هر چیزی، سر اینکه من بچه نمیخوام آون میخواد بره زن بگیره و خودش که میگه عمرا زن بگیرم، دیگه با خودشه


قرار بود 3شنبه یعنی فردا یا پس فردا بریم شمال، گفتم موقع رفتن وسایل میلاد رو هم توی تهران بهش بدیم گفت موقع برگشت، گفتم فرق رفت با برگشت چیه تازه من موقع برگشت گیج باید برم کلاس، گفت خب چرا بریم تهران (مخالفت) 

شب با گربه ها یکم بازی کردم، و نگاه آفریده های خدا میکردم و ذوق میکردم و خدایی کمرم درد میکرد و یکم آب ریختم ته آبگوشته و دادم به گربه و ذوق بچه بازیشونو کردم، اومدم تو، بعد یکم دراز کشیدن که کمرم درد میکنه، گفت تو که امروز رفتی بیرون میرفتی تامین اجتماعی با دفترچت گفتم دکتر استخون و. نداره گفتم میرم 100 میدم ماساژ بدن خانم ها تو کاشانی، گفت دکتر ها همه بد ماساژها همه خوب. 

گفتم میریم تهران نوبت دکتر واسه زانوم و کمرم بگیرم؟ 

گفت تو سگ بازی و گربه بازیتو داری، کمرت درد نمیکنه، گربه ها توی خونمون نیستنا فقط تو حیاطن، اصلا نخریدم، چون با خرید حیوون موافق نیستم اخه کلی حیوون زبون بسته بومی هست و نباید بخریم که یک مشت سودجو فقط توله حیوان ایجاد کنند برای فروش و یکسری حیوون زبون بسته برای ایجاد توله، هی بهشون شه، آنقدر نخریم تا کارشون کساد شه، این گربه ها هم تو حیاط اومده بودن، گاهی بهشون یکم غذا میدم، خلاصه گفت تو سگ بازی و گربه بازیتو داری، کمرت درد نداره، میای پیش من درد داره، گفتم من مثل مامان و آجی تو اهل ناله نیستم وگرنه دوساله زانوم درد داره، کمرمم دو هفتس 

فقط حرف میزنه مراقبمه 

گفتم مامانت بود، بابات براش بلیط گرفته بود برن شیراز و من برای یکم کمک کردن به گربه بازخواست میشم که تظاهر میکنم، گفتم من مثل اونها اهل ناله زیاد نیستم. 

واقعا نمیتونم ببخشم اذیتم 

گفتم بارها سمتت اومد، روت شدیدا زیاد شده 

و جدی با چنین آدمی فعلا شمال رفتن جایز نیس 

اه که از کارم مرخصی گرفتم و اه که به خانوادم گفتم و اه که میلاد منتظر روپوششه و زده به سرم خودم تنهایی برم تهران دکتر و پیش مینا و 

موندم و با دوستام و هیچ رویی هم برای دکتر رفتن به این نزنم و شمال هم دوتایی مسخرس وقتی دنیا دنیا سکوته بینمون 

دفعه قبلی ام رفت راحت بیرون 

بارها و بارها و اذیتم منتها سکوت کردم و من رفتم سمتش و دوس دارم یک هفته کلا حرفی نباشه، نبوده همون سلام و نباشه

آدم باید دلش خوش باشه، تو این لحظه نیست 

حتی الان که دراز کشیدم کمرم پایین سمت چپش تا رونم تیر میکشه و تو نت به سیاتیک، درد و گرفتگی عضلانی و دیسک اشاره کرده بود. 

از بس از زانوهام سر دردش میترسم و درد دارم که خمشون کنم تو سن 27 سالگی، به کمرم فشار وارد شده 

حالم خوب نیس 

بیشعور نفهم


چون مادر کنترل گر داشتم 

نقشه عشق

رسول به من آون حس پذیرفته شدن رو داد که همینطوری قبولت دارم، ولی از پدر و مادرم همیشه دنبال تاییدشون بودم، رسول گفت میخوای بری کار قبولت دارم نری قبولت دارم، درس بخونی و. 

سر این یکی از دلایل پناه بردنم بهش همین بود، آون حس برگشتن بهش و تند جواب دادن بهش رو نداشتم، اولش برامم چندان اسون نبود که چرا این آدم فضولی نمیکنه و بازخواستم نمیکنه که تایید شم یا رد شم، الان میبینم چون کنترل گر نبوده ولی قبول دارم که کم حرفم هست. 

هر فردی بین سن 5 تا 8 سال نقشه عشقش رو میکشه که تو بزرگسالی از چه کسایی خوشش بیاد چه جالب. 

فردیکه مثل خودم از بیرون میاد، مثلا مامانم میگه چیکار میکردی؟ 

تا قبل از پرسیدن این سوال تو ذهنم این بود که بهش توضیح میدم خودم که بهم افتخار کنه ولی تا این سوال پرسیده میشه، ناخودآگاه گارد میگیرم که هنوز کنترلم میکنند یا هرکس دیگه و گارد میگیرم و چیزی جواب نمیدم 

اینا توی بزرگسالی واکنش من به کنترل گری توی کودکیمه 

سر این از بازخواست رسول توسط خانوادش متنفرم یا سرک کشیدن مجتبی یا. 

چون نسبت به کنترل خیلی حساسم 

فردیکه برهه ای از زندگیش یادش نمیاد مثلا میگه سن کودکیم یادم نیس، معلومه آون برهه خیلی بهش فشار اومده که احساس بد ناشی از آون تجربه رو تبدیل به فراموشی کرده ولی اگر یادت بیاد هرچند منفی خیلی خوبه یعنی دنبال حل شدنی و حل میشه  


سالها تا همین امشب به خاطر اینکه زندگیم مورد تایید دیگران به خصوص پدر و مادرم نبود، تویه گودال گیر کرده بودم، همیشه خلا داشتم، همین الانم نمیگم کامل رفع شده، امشب مطلب دختر رو خوندم و به خودم افتخار کردم که 

مسافر بودم و با دوستام و آون زمان عشقم سفر رفتم و جلوی خانوادم ایستادم که مسافرت میخوام 

که عاشق شدم وشدیدا قلبم شکست ولی بعد دوسال، چند ماه بلند شدم و همیشه در درون احساس گناه میکردم در حالتیکه طبیعی بود عاشق بشم

که همیشه با تبعیض دختر و پسر خانوادم جنگیدم 

که همین چند شب پیش خودم پیگیر بیمم شدم 

که معلم نشدم برای رضایت پدر و مادرم و دوس دارم الان قالی ببافم و برم کلاس زبان و ورزش و اینارو از معلمی خشک و خالی بی روح، خیلیییییی بیشتر دوس دارم

که با وجود همه مخالفت ها و تحقیر کردن شوهرم، انتخابش کردم 

که خودم پای عوض کردن رشتم ایستادم 

که دوران دبیرستان فهمیدم همه چیز درس نیس

که خودم گفتم زودتر عروسی کنیم و ساده و با جهاز کم رفتم و با وسایل کادویی مامانم اکثرا رفتم 

به خودم خیلی افتخار میکنم الان دوس داشتم دونفر بودم که خودمو بغل میکردم خیلی فشارش زیاد بود خوشحالم دارمت نیلوفر 

 


همیشه تا درس خوندم توی دبیرستان، براشون عالی بود تا مثل سگ شب تا صبح زجه میزدم و قسم دروغ میخوریم واسه دوستام که من آون صفحم و فلان، هیچوقت نگفتن دروغ نگو به قسم خودت باش برو کلاس ورزش، قوی شو، موقع دانشگاه کل علایقمو کشتند، وقتی 1سال موندم انگار قتل انجام داده بودم انگار یکی رو کشته بودم چون 1 سال خودم بودم، خیلی سخته بود، همیشه منتظر کارمندی و معلمی من بودن، به کی بگم دوس نداشتم برم اردل، حتی دوس نداشتم 6 صبح پاشم برم تا همین اشکفتک یا سورشجون و خسته بیام ناهار، نه زندگی نه شوهری نه بچه، سر فقط درآمد، نه آرامشی، چیه، زندگی مامانمو من نمیپذیرم این شگیش، بی نظمیش، یکم بلد نبود با ما رابطه عاطفی خوب برقرار کنه، همش کنترلم کرد، همیشه سرکوب، جالبم هست هنوز منم که باید بهم بگن بیکار ولی میلاد تحصیل و. 1 یه بیمه کردم اصلا تشکر نکردن، تازه میگه به میلادم بگو، شما که عالم دهرین بگین منکه بوقم و کاری نکردم کلا تو زندگیم 

من سالمم

بفهمین بهترین شوهر دنیارو دارم بهترین انتخاب رو کردم معلم بودم کی میدیدمش 

من تو کاشان روابط درونیم رو خیلی فهمیدم، خودمو خیلی بهتر شناختم مثل میلاد ننشستم تو مامان دستمو گاز بزنی

فرار کردم ازتون، یکبار نگفتین مامان رشته سخت نخون برو تربیت بدنی، یکبار نگفتین برو هنر، کارت و معدلت مهم نیست، تو برای خودت زندگی کن، فقط ریدین، بلد بودین برینین به تاییدی که از شما میخواستم، هنوز که هنوزه میاین خونم به جای تشویق آرامشم میرینین بهم و میرین که بگین کار دارم حالت تهوع میگیرم از این چیزا، شکر که شوهرم کارم نداره کار دارم درآمد دارم، منو همون که بودم خواست، ولی شما نیلوفر ذهنتونو خواستین نه منو که حق هیچ اشتباهی رو نداشتم واگه داشتم تا ابد محکوم به نگاه و خرده حرفهاتون بودم، بعدم مارو ببخش، حرص نخور، ریدم به حرف های کلیشه ایتون که تا میرفتم کاشان، شمال، خونه خودم فقط دوسم داشتین تو پیام که اونم عذاب وجدانتون بود، سر عروسیم حامی نبودین، یه جهاز درست حسابی بهم ندادین، یه پذیرایی از مهمون نکردین هی گفتین یادمون رفت درست سر عذاب وجدانتون، خیلی دلخورم ولی تهش پدر و مادرمین

دلخورم جای خود ولی همیشه خیر میخوام برای همتون 

ولی خیلی روحمو کشتین، با ادم هایی که دوس ندارین زندگیتون شبیه اونا بشه م نکنین، من نخواستم تو بشم مامان، و تو بابا، خودم میخوام باشم نه مترسک معلم شما. 


بگم با این خانوادت، طلبکارم شدن حال به هم زنن، مامانش میگفت به سن نیس، گفتم من 10 سال کوچیکترم، میدونستن و یه زنگ نزدن، اگه نگران بودین زنگ میزدین، عوضی ها، رسولم با این خانواده مزخرفش البته مامانش و گاهی مسلم و مجتبی گاهی و گاهی بیشتر حمیده، هی گفتن زنشه، غلط کردین، یبار نگفت تو پات درد میکنه ننش و حمیده رو روی صندلی نشوند، حالم ازش به هم خورد، تو دختر مایی مال ما شدی، گه خوردی من مال هرکسی باشم مال تو یکی نیستم 

رسول هم که نه بغل، پشتشو کرد و خوابید ولی یه بوس کرد تو ماشین ولی اونم از ترسش بود، از مرد بی جسارت خوشم نمیاد، مرد ریسک پذیر خوبه 

عوض اینکه بگم ببخشید خانوادم طلبکار شدن ولی بگم بهش هم میگه مگه خودت نگفتی سرد هم باشن طوری نیس 

از بس خل بازی هم خودم دارم از یه خل به اسم مامانم که زندگیشو قبول ندارم م میخوام مگه به خودت نگفتی با افرادیکه نمیخوای بهشون تبدیل شی م نکن 

با افرادیکه دوس داری بهشون تبدیل یا نزدیک شی م کن مثل تا حدی زندگی داخلی اذر یکم، چقدر کمن، مثلا با مینا م نداره چندان،. 

الان میرم با دکتره حرف میزنم

حوصله ندارم ولی دلیل نمیشه فضولم مم نه

 


تو منتظری من درست بشم من منتظرم تو درست بشی ننش طلا استاد دانشگاه پس انداز پول شراکت مغازه بو علی خواب بی ارتباطی بغل دانشگاه بیرون چشم ظرف میشورم چشم ماساژ مقایسه ارش کلی بد اذر رو گفت توقع از بچه کوچیک بیشتره حمیده با پس انداز طلا خرید نگو طلاق فکر مشاوره نمیام من دلم ارتباط میخواد اون سرد کلامیه / اون دلش میخواد من از خانوادش نگم و تکرار نکنم که من روز به روز حساس تر چیز کمیه به دید بقیه ولی یک دنیا برای من حرف داره دلم میخواد اراده انجام
ظرف شستم، جارو کشیدم، یخچال رو مرتب کردم، اتاق رو جمع کردم، اتاق خوتب رو هم، وسایل ادویه گاز رو مرتب کردم اومد با اخم، منو که کلفت دید، خیار آورد بخور، بام قهری؟ چقدر وقیح، حالت تهوع گرفتم، قبلش با خودم گفتم اگر تحویلم گرفت سر تمیز بودن خونه، جوابشو نمیدم، مردک از ظهر حرف نزد، تا دید خونه تمیزه برام خیار آورد، چرا تو ایران ما زن ها کلفت و برده ایم؟ البته اکثرا، هستن افرادی مثل فاطمه که. داداشش زنگ زد جواب نداد فهمیدم طبق معمول از جای دیگه پره و سر من
میگه بابای رومینا حق داشت دختره رو بکشه خجالت میکشم افسرده میشم از دست مردای سرزمینم که راحت میگن خوب کرد کشت شوهرمم گفت حالت تهوع گرفتم بهش و ازش دور شدم چرا مردها مالک ما هستند تا خونه پدری/بابات مالکته/خونه شوهرتم که شوهرت یه مشت ابزاریم 1ساعت از ارز و سکه و نقره و طلا و ماشین و یوتیوب حرف زدم شنونده بوده فقط دلم چالش حرفی میخواد نه طوطی وار بگه سلام علیکم سوسن خانم یا عذری خانم دلم رقص شیطنت دلم گفتگو دو نفره میخواد قدیما خیلی حرف میزدم و حرف
زنگ میزنه راست میگه میرم تو خودم سر 206 که نوشته و نمیدونستم بعدم همیشه منت میذاره که اومده خونمون یا منت نرفتن خونشون رو میندازه گردن من و هر بار مریض بودم واقعا کار خاصی نکرده و یه ظرف نشسته فقط ادعاش میشه و ادعا و من واقعا س اینکه گفت باید اضافه کاری کنه شبها در حالیکه کاری نکرده ناراحت میشم یه دونات خرید و نبردم بیرون با کباب ظهر بعدم میگه اضافه کاری 206 سال 1400 ام معلوم شد خلاصه یوقتایی دلگیر هم هستما انگار خواستن اذرم هست که میگه شما چند وقته دعوا
اینه نخریدی، من احترام گذاشتم اومدم رفتی خونه آجیت فقط با عید دیدنی من مشکل داشتن یبار غذا به من نداده ننش، کاپشن قرمز هم که هر روز میپوشه اونم رید روز اول که خریدم برای روز مرد ش با پول خودم آینه با پول خودم نذاشت نذاشت حالت تهوع دارم ازش و نفرت و چندش گفتم به خودم به من فرصت تاهل با خودش رو داد با وجود خیانتم احساس عمیقم یادم نمیاد بوده باشه دروغ چرا گاهی میگم سر کارگاه و فروشگاه بودم ولی جالبه من استفاده پولی هم نکردم نمیدونم داغم از دستش به اولیه هام

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پرسش مهر1398,بوشهر وبلاگ تخصصی شطرنج